مرگ اندیشی
مرگ ناگریزی[1] عبارت است از آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ خویشتن. طبق نظریه مدیریت وحشت[2]، مرگاندیشی به همراه اضطراب مرگ[3]، نیروی انگیزشی ورای مجموعه متنوعی از اعمال است که برای دفاع از خویش یا گروههای اجتماعی متعلق به آن هنگام تهدید طراحی میشود().
اضطراب مرگ
اضطراب مرگ یک نوع پریشانی هیجانی و عدم امنیت است که یادآورهای مرگ، از جمله خاطررات و افکار فرد از مرگْ آنها را راه میاندازد. نظریه روانکاوی کلاسیک معتقد است که ناهشیاری نمیتواند به مرگ خویش باور داشته باشد، از این رو، هراس از مرگ[4] پوششی برای برخی از ترسهای عمیقتر است. هراس از مرگ یک نوع ترس غیر عقلانی و پایدار پیرامون مرگ خویشتن یا عزیزان است و اغلب با هیپوکندریا ارتباط دارد. بعدا وجودگرایان چنین مطرج کردند که اضطراب مرگ ریشه تمام ترسهاست، گرچه اغلب نادیده گرفته میشود. مجموعه عظیمی از پژوهشها با استفاده از مقیاسهای خودگزارشی(مانند اضطراب مرگ) حاکی از این هستند که اکثر مردم سطح پائین تا متوسطی از اضطراب مرگ دارند().
مواجهه هستیشناختی
آگاهی عمیق و بلاواسطه از مرگ خویش و زمانی رخ میدهد که دفاعهای معمولی فرد علیه آگاهی از مرگ توسط اوضاع واحوال یا خاطرات تحت نفوذ قرار میگیرد.
نظریه مدیریت وحشت
نظریه مدیریت وحشت چنین عنوان میکند که کنترل اضطراب مرگْ کارکرد اصلی جامعه و انگیزش اصلی برای درک رفتار انسان است. از این نظر، آگاهی از اجتنابناپذیری مرگ(مرگ ناگزیری) انسان را به سوی حفظ ایمان بر اساس صدق مطلق جهانبینیهای فرهنگی(یعنی.، باورها و ارزشها) سوق میدهد. این کار به زندگی آنان معنی و باور را میدهد که آنان مطابق با این معیار زندگی میکنند، و در نتیجه به حس ارزش شخصی یا عزتنفسی که از آنها در مقابل تهدید ناشی از مواجهه با مرگ خویشتن پیمیبرند، محافظت میکند().